از همون قدیما سفر مثل یه آداب و رسوم تو خانواده ما بود. وقتی ما نوهها کوچیک بودیم آقا جون خدا بیامرز آخر هفتهها همه رو سوار مینی بوس خستهاش که سبز رنگ بود میکرد و میزد به دل جاده. مقصدهامون خیلی متنوع نبود پنج شش جا بود مثل جاجرود، رودهن، دارآباد، سد کرج، فرحزاد […]
